محل تبلیغات شما

امروز 24 شهریور (15 سپتامبر) تولد عشق منه، کاکاشی هاتاکه! اینم داستان من به مناسبت تولدش:

کاتانا: شما چی خریدین؟

ناروتو: ها؟

کاتانا (با ازردگی): چرا انقد خنگی ناروتو؟ امروز تولد کاکاشیه.

ناروتو: اها! من مجموعه کامل کتاب های جیرایا رو خریدم.

کاتانا (زیرلبی): هیچ وقت درک نکردم از چی این کتاب ها خوشش میاد.

ناروتو: کتاب های جیرایا ساما حرف نداره!

کاتانا: وایسا ببینم، مگه تو هم اون کتاب ها رو خوندی؟

ناروتو: اه. من. راستش.

ساکورا با شوق و ذوق از در میاد تو. (همه تو خونه کاکاشی جمع شدن. منظورم از همه کل شینوبی های زنده در کل وهاست. البته گارا و تماری و کانکورو هم هستن. خب چیه؟ کاکاشی ارزش این همه رو داره. مگه نه؟)

ساکورا: سلام به همگی!

ناروتو: سلام ساکورا چان. تو واسه کاکاشی سنسه چی خریدی؟

ساکورا: منم کتاب خریدم. از همون دسته کتاب هایی که کاکاشی سنسه میخونه.

گای با انرژی جوانی مثل بروسلی وارد میشود!

گای: سلاااااااااام!

لی: گای سنسه! شما برای کاکاشی سنسه چی خریدین؟

گای: من برای رقیب ابدی خودم یه وزنه 100 کیلویی خریدم!

قیافه همه 

قیافه لی 

لی (با هیجان): عالیه گای سنسه! منم یه وزنه خریدم اما فقط 80 کیلو. ای کاش میتونستم 100 کیلویی بگیرم.

کاتانا: و یه سوال داشتم، به نظرتون کاکاشی سان میتونه یه وزنه 100 کیلویی رو بلند کنه؟

گای: اگه رقیب ابدی منه مطمئنا میتونه!

ساکورا: کاتانا خودت چی خریدی؟

کاتانا یه جعبه خیلی بزرگ ابی رنگ رو میاره و درش رو باز میکنه.

ناروتو: وای! این.

ساکورا: فوق العادست!

چوجی: منم میخوام!

توی جعبه یه کیک شکلاتی خیلی بزرگه که روش با خامه قرمز شکل مانگکیو شارینگان کاکاشی کشیده شده و زیرش هم با خامه ابی نوشته: کاکاشی تولدت مبارک!

کاتانا (با خوشحالی): خودم درستش کردم! و فقط همین نیست. من.

یهویی یکی در رو با لگد باز میکنه و میاد تو!

ساکورا: تو.

ناروتو: ساسوکهههههههههههههههههههه!

اوبیتو (توبی نه، اوبیتو. منظورم اینه که ماسکشو دراورده) پشت سر ساسوکه میاد تو.

ناروتو (با داد): ساسوکههههههههههه! من بالاخره تو رو برمیگردونم!!!!!!

شیکامارو: ناروتوی کودن! اون الان خودش برگشته.

شینو: اون نباید برمیگشت، به خاطر اینکه.

ساکورا و ناروتو (با داد): خفه شو شینووووووووووووو!

کاتانا: من فکر کردم تو عضو اکاتسوکی شدی.

ساسوکه: عضو اکاتسوکی که هستم ولی نمیتونم برای تولد سنسه ام نیام که.

اوبیتو: احساس میکنم عضوی از قبیله ابورامه شدم. (اخه هیچ کس بهش توجه نکرد)

اخمای شینو میره تو هم.

ناناته (با عصبانیت): هوووووی! به قبیله ابورامه احترام بزار!

ناروتو: این کیه؟

کاتانا محکم میزنه به پیشونیش.

کاتانا: خنگ خدا! این همون توبیه!

ناروتو و کلا همه یه چند ثانیه هنگ میکنن. اوبیتو با یه قیافه جدی و باابهت بهشون نگاه میکنه که به ابهت مادارا میگه زکی!

ناروتو: یا رامن خانواده! این همون توبی دلقکست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اوبیتو: میخوای اون روی دیگمم بهت نشون بدم؟

ناروتو: نه غلط کردم!

کاتانا: الان من یه سوال داشتم، تو اومدی جشن تولد رو خراب کنی یا اومدی شرکت کنی؟

اوبیتو: با عرض معذرت گزینه دوم. (یه اه غلیظ میکشه) درسته که کاکاشی یه احمق به تمام معناست ولی بازم دوستم بوده. من دوستام رو رها نمیکنم. حداقل نه تو روز تولدشون.

کاتانا: خب خوبه. مطمئنم از دیدن دوست قدیمیش خوشحال میشه.

ادامه دارد.

میدونم امروز روز تولدشه ولی خب فقط تا اینجا مخم کشید! چند قسمتیش کردم که بعدا هم بتونم ادامه بدم. فردا هم امتحان ریاضی دارم فاتحم خوندست. دعا کنید برام

مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش پنجم)

مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش چهارم)

مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش سوم)

کاکاشی ,ناروتو ,تو ,یه ,رو ,کاتانا ,100 کیلویی ,کاکاشی سنسه ,میاد تو ,یه وزنه ,قبیله ابورامه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها